در این وبلاگ که مانند یک دفترچه ی خاطرات است به نوشتن خاطرات یک کارآگاه خصوصی خواهم پرداخت.

شنبه 21 شهريور 1398
ن : کامیاب کریمی

پست ثابت/حتما بخونید

سلام

من اینجا رو درست کردم تا به عنوان یه دفترچه ی خاطرات یک کارآگاه خصوصی که از سر تصادف کاملا از نظر اسم و فامیل به من شباهت داره،استفاده کنم و شما لذت ببرید.آهان!اسمم رو یادم رفت بگم؛کریمی...کامیاب کریمی!

یک کارآگاه خصوصی که از هیچکس دستور نمی گیره و برای خودش زندگی میکنه.اینجا خاطرات ماجراهایی که برای این کارآگاه پیش اومده را مینویسم.

اما چند نکته میمونه:

1-اگر از این وبلاگ خوشتون اومده پس با عضویت توی سایت و خبرنامه به من هم هیجان بیشتری توی نوشتن بدید.

2-خبرنامه ی وبلاگ کاملا فعاله و میتونید با قرار دادن آدرس ایمیلتون از آخرین اخبار وبلاگ مطلع بشید.

3-این وبلاگ طی چند ماه آینده به وبسایت تبدیل خواهد شد و اگر کسی مایل به حضور به عنوان کادر مدیریتی و نویسندگی است میتونه از بخش پروفایل نویسنده خاطرات در منوی کنار صفحه پیام خودش رو اعلام کنه تا پیگیری بشه.

4-تمامی اشخاص حاضر در خاطرات وجود خارجی ندارند و زاده ی تخیل نویسنده است و شاید بعضی از اماکن موجود در خاطرات نامشان واقعی باشد اما خیلی از توصیفات و بعضی از اماکن واقعی نیستند و به این مسائل گیر ندید لطفا.

5-لبخند یادتون نره (:



:: برچسب‌ها: دفترچه, خاطرات, یک, کارآگاه, خصوصی, خبرنامه, ثبت نام, کامیاب, کریمی,


دو شنبه 23 شهريور 1394
ن : کامیاب کریمی

قسمت دوم/خون تازه

 دوباره سلام

میخوام اپیزود دوم یا بهتره بگم قسمت دوم از خاطرات کامیاب کریمی رو به زبان خودش براتون بزارم...

این خاطره برمیگرده به یک سال و نیم پیش زمانی که دیگه کسی نبود که من رو نشناسه و تقریبا میشه گفت خیلی معروف شده بودم بر همین اساس هم پول زیادی به دست آوردم و خدا را شکر اوضاع مالی خوبی پیدا کردم.

در دفتر کارم همچنان مشغول رسیدگی به پرونده ها بودم که پسرک نوجوانی در حدود 14-15 سال با لباس های وصله دار وارد اتاقم شد و کوروش(همکارم) پشت سرش وارد اتاق شد و به پسرک تعارف کرد که بنشیند و من هم که تعجب کرده بودم کمی در پسرک دقت کردم و فهمیدم که گل فروشی میکند به خاطر بوی خوشی که میداد و احتمالا کودک کار بود و...



:: برچسب‌ها: قسمت دوم, دفترچه خاطرات یک کارآگاه خصوصی,


یک شنبه 22 شهريور 1394
ن : کامیاب کریمی

قسمت اول/پیرزن راهنما

سلام

من کامیاب کریمی هستم؛یک کارآگاه خصوصی که فوق لیسانس رشته ی شیمی کوانتومی از دانشگاه صنعتی شریف هستم و این که قسمتی از مغزم به ریاضی و فیزیک و بخشی دیگر از آن به شیمی و آشنایی با ماده های گوناگون تعلق دارد به من کمک مضاعفی در امر رمزگشایی هایم کرده است!دفتر کار من در تهران و در محله ی آپادانا قرار دارد.من یک همکار دارم به نام کوروش قادری و در رشته ی پزشکی ژنتیک با مدرک دکتری فارغ التحصیل دانشگاه پزشکی تهران است و در بیمارستان رویان در تایم صبح تا ظهر هر روز کار میکند.ما هر دو در یک خانه زندگی میکنیم که دو طبقه داشت و من طبقه ی همکف آن را به دفتر کارم تبدیل کرده بودم.

و اما میخواهم از همینجا شروع کنم به تعریف کردن خاطره هایم که این یعنی اولین خاطره ام مربوط می شود به زمانی در حدود دو سال پیش.

مثل همیشه در دفترم نشسته بودم و به پرونده ها و مراجعینم رسیدگی میکردم و مشکلشان را حل میکردم که پیرزنی 60-70 ساله در زد و وارد شد و روی مبل روبرویم نشست.از نوع راه رفتن و مارک لباس هایش فهمیدم که از خانواده ای متوسط است اما حسابی به خودش میرسد که خود و خانواده اش را پولدار نشان دهد...

(ادامه ی خاطره را در ادامه مطلب ببینید)



:: برچسب‌ها: قسمت اول, دفترچه خاطرات یک کارآگاه خصوصی,


صفحه قبل 1 صفحه بعد


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دفترچه خاطرات یک کارآگاه خصوصی و آدرس diary-of-a-detective.loxblog.com  لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.